رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

شیطونک 6 ماهه من...

هزارماشاالله به این همه انرژی... هزارماشاالله.... رسما می خوای از دیوار راست بری بالا... نمی تونی بری عصبانی می شی... خوب من که نمی تونم قوانین فیزیک رو برای تو عوض کنم عجیجمممممممممم. دیگه کسی جرات نداره جلوت چیزی بخوره...فرقی هم نمی کنه چی باشه ها...کلا هر کس هر چی می خوره باید یه گاز موشی به تو بده وگرنه تا هفت خونه اونورتر خبردار می شن که تو خونه ما یکی یه چیزی خورده و به تو نداده ....هزارماشاالله.... اینم چند تا از عکسات که با موبایلم ازت گرفتم... لازم نیست زیاد دقت کنی همین جوری که می بینی متوجه می شی که چقدر شیطنت از اون چشمای ناز داره می باره... هزارماشاالله... ...
17 آبان 1390

6 ماهگیت مبااااااااااررررررکککک

سیب کوچولو 6 ماهه شد... بوق کوچولو 6 ماهه شد... نون خامه ای 6 ماهه شد 6 ماهه که خونمون رو پر کردی از عطر بهشت... از عطر فرشته ها... 6 ماهه که من و بابا جون شدیم خوشبخت ترین آدمای روی زمین چون تو رو داریم.... الهی که همیشه شاد و سالم و سرحال باشی پسرم... خدای مهربون در پناه خودش حفظت کنه عزیزترینم دیگه کنترلت داره سخت می شه... اول اینکه هیچ رقمه پایه خوابیدن نیستی یعنی یه نفس می خوای آتیش بسوزونی دوم این که اگه بذارمت اینجا باید اونجا دنبالت بگردم سوم اینکه استاد شدی تو فوت کردن... غلت زدن از همه طرف... کمر زدن و پل درست کردن با اون قد و قواره فسقلیت... دست دادن با همه(فقط کافیه یکی دستشو بیاره جلو بگه دست بده...)، ...
14 آبان 1390

کشتیم... کشتیم... آقا غوله رو کشتیم

پسر خوشملم ما با هم دیگه موفق شدیم طی یک سری عملیات فوق سری غول واکسن 6 ماهگی رو به هلاکت برسونیم...هوراااااااااااا تمونه...تمونه... واکسن تا یک سالگی تمونه... سخت بود ولی گذشت... ذرسته درد کشیدی و اذیت شدی اما دیگه مرد شدی... قربون قدت برم که مردونه جلوی واکسن وایسادی و پیروز شدی عزیزترینم   ...
14 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد